سردی نگاهت 

 

مه غلیظی شد 

 

در آسمان زندگی من 

 

در من نشست  

 

و من صبحگاهی شدم 

 

که خورشید 

 

در آن بیدار نخواهد شد تا ابد....

غم و اندوه به شادی پایان می پذیرد و بی قراری هر قلبی با نوازش  

 

 

دست محبتی تسکین خواهد یافت اما تنهایی دردی بی پایان است

گاهی اوقات از نردبان بالا می روی تا دستان خدا را بگیری غافل  

 

از این که خدا پایین ایستاده ونردبان را محکم گرفته!!!!!!!!!

حالا دلتنگ کسی شدی؟ اصلا میدونید دلتنگی چیه ؟

بزرگترین دلتنگی اینه که بدونی اون کسی که دوسش داری هیچ وقت مال تو نمیشه . اینکه بدونی یه روزی از کسی که دوسش داری باید جداشی حالا چه بخوای چه نخوای

 تا حالا فکر کردی خوشبختی یعنی چی ؟

خوشبختی یعنی اینکه یکی یه گوشه دنیا باشه که دوست داشته باشه یکی باشه که پناه خستگی هات باشه یکی باشه که نگاهش وجودتو گرم کنه

 تا حالا فکر کردی آرامش یعنی چی؟

 آرامش یعنی اینکه همیشه ته دلت مطمئن باشی که توی سینه کسی که دوسش داری یه خونه گرم داری

تا حالا فکر کردی زندگی یعنی چی؟

زندگی یعنی اینکه همه عمرت تلاش کنی و جون بکنی برای بدست آوردن اونچیزی که بهش ایمان داری زندگی یعنی اینکه خودتو دوست داشته باشی برای اینکه توی دلت عشق اون هست


حالا به خودت فکر کن ! خودتو تا حالا معنی کردی ؟ و انسان یعنی همیشه انتظار ... انتظار ... انتظار ....

................................................................................................. 

و در پایان

مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان
با زمین کرد زندگی با دلت نکند

وقتی عشق می آید کسی نمی بیند ولی وقتی می رود همه آن را می بینند

بدترین شکل تنهایی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید

به امید روزی که ...   

یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد .

 

یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .

 

یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .


یادمان باشد که :در حرکت همیشه افق های تازه هست .

 

یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران ! تعریف کنم .

 

یادمان باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند .

 

یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند ،

 

یادمان باشد که که دلی نو بخرم .

 

یادمان باشد که : فرار راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی .

 

یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند .

 

یادمان باشد که : لبخندم را توى آیینه جا نگذارم .

 

یادمان باشد که : آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند .

 

یادمان باشد که : لزومی ندارد همانقدر که تو برای من عزیزی ، من هم برایت عزیز باشم .

 

یادمان باشد که : محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد .

 

یادمان باشد که : برای دیدن باید نگاه کرد ، نه نگاه !

 

یادمان باشد که : اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید .

 

یادمان باشد که : دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند .

 

یادمان باشد که : تا وقتی اوضاع بدتر نشده ! یعنی همه چیز رو به راه است .

 

یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .

 

یادمان باشد که : آرامش جایی فراتر از ما نیست .

 

یادمان باشد که : من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم .


یادمان باشد که : برای پاسخ دادن به احمق ، باید احمق بود !

 

یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست!

 

یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم .

 

یادمان باشد که : سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند ، هرکسی سهم خودش را می آفریند .

 

یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست .

 

یادمان باشد که : پیش ترها چیز هایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند .

 

یادمان باشد که : آنچه امروز برایم مهم است ، فردا نخواهد بود .

 

یادمان باشد که : نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم .

 

یادمان باشد که : من « از این به بعد » هستم ، نه « تا به حال » .

 

یادمان باشد که : هرگر به تمامی نا امید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی .

 

یادمان باشد که : غیر قابل تحمل وجود ندارد .

 

یادمان باشد که : گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد .

 

یادمان باشد که : خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود .

 

یادمان باشد که : با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک .

 

یادمان باشد که : بجز خاطره ای هیچ نمی ماند .

 

یادمان باشد که : وظیفه ی من اینست: «حمل باری که خودم هستم» تا آخر راه .

 

یادمان باشد که : منتظر ِ تنها یک جرقه است ، انبار مهمات .

 

یادمان باشد که : کار رهگذر عبور است ، گاهی بر می گردد ، گاهی نه .

 

یادمان باشد که : در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است .

 

یادمان باشد که :همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است .

 

یادمان باشد که : امید ، خوشبختانه از دست دادنی نیست .

 

یادمان باشد که : به جستجوى راه باشم ، نه همراه .

 

یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .

پرتم کن  

به هر سیاره ای  

که چشمش به زمین نیفتاده است  

غصه هوا را هم نخور  

که به هوای تو تا ابد نفس دارم  

فقط دورم کن 

 

از این زمین دلگیر 

 

که ردپای هیچ  ستاره ای در آن نیست 

 

و یک پنجره بیشتر آسمان و باران ندارد 

 

و تمام هستی اش 

 

کوه های دلتنگی است.....

نگاه هایم  

 حرفهایم 

 

و  سکوتم 

 

نه 

 

هیچ یک اثری نداشت 

 

همه بی اثر بود 

 

می رود 

 

بدون نگاهی 

 

و من فکر می کنم 

 

و به یاد می آورم 

 

روزی را که گفت " من هستم،تو هم باش

 

نگاهی می کنم

 

من هستم

 

اما او............ 

 

می نشینم

در کور سوی کوچه ی تنهایی

 روزها به صبر 

شب ها به انتظار

گذر زمان

 گذر عمر

گفتند چون می گذرد غمی نیست

گذشت

 اما با غم

گفتند این نیز بگذرد

گذشت

اما سخت

 حال چه کنم

به چه شوقی

 به چه امیدی 

 گذرعمر را تماشا کنم

در انتهای کوچه ی تنهایی  

حرف آخر:

 

خواستم برای نبودنت دلتنگی کنم

 

که ....خیالت آمد

دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هر کس بودن  

 است

تو زندگی 4 چیز رو نشکن.اعتماد.قول.قلب.احساس.چون خدا بدجوری جوابتو می ده

او دلش می خواست بماند

همینجا...

زیر سایه ی مهربانت

اما گاهی...

ماندن، ضمانت بودن نیست

گاهی بودن، دلیلی برای دلتنگ نبودن نمی شود

گاهی هزار فاصله را می شود به یک نگاه، ساده پنداشت

گاهی هزار راه نرفته را، گریه می تواند کرد...

گاهی می شود بود...

می شود ماند...

با یک تبسم... یک نگاه... یک پرواز

ارتفاع دوست داشتنم این روزها، سر به فلک کشیده...

قصیده ی شعرهایم، ناب ترین واژه ها را در تلاطم خطوط بازی می دهد

حال و هوای دست هایم این روزها، زیر رعشه ی باد سخت می لرزد

و تو ای ناب ترین شعر حیات !

مبادا شانه هایت خمیده شود، زیر روزمرگی  قدم های من

مبادا شاخه ی نسترن، در انحصار سکوت پر تلاطمت، پژمرده ی بی رحمی ایام شود

مبادا بودنم عادت شود...!!

مبادا دلت بلرزد از این همه فاصله، از این همه رنج، غربت... تنهایی

اختیار قلم پاک از دست رفته...

چه می گویم؟

تو و غربت؟ ...آشنای روزهای غریبم!

تو و رنج؟ .... آرامش نفس های خسته ام!

من و تنهایی...؟ مونس شبهای بی ستاره ام!

ما و دلتنگی؟...

وقتی حتی خدا... واژه ی مقدس دوست داشتن را به بهانه ی ما مقدر می کند

وقتی حیای آغوش فراخ نرگس ها را، آسمان به یغما می برد

وقتی در جوار بی راهه نرسیدن.... به تو می رسم

به توای یگانه بهانه ی پاک زیستن...

به تو ای صاحبدل باغ نسترن های عاشق...

عهدی با من ببند...

که بمانی منتظرم!

همینجا...

زیر سایه ی خنک دست نوشته هایم...

در جوار سادگی حرف هایم...

و من نیز عهد می بندم...

که رسم عاشقی را سخت بر دیوار دلم بکوبم...

و دوستت بدارم...

از اینجا...

تا خدا...

با خدا....